نفس عشق را با بهار تازه کنیم
: بهاری دیگر در راه است، زمستانی دیگر سرشد واین تجلی آیه
حیات است که صبح از پس شب می آید وبیداری از پس خواب ، پس به شکرانه بیداری دیگر
بارطبیعت ، یگانه جهان آفرین را که جان مایه هستی از اوست سپاس می گوئیم واز درگاه
رحمتش بیداری جانها را طلب می کنیم ، به آیینی کهن هر سال در آستانه نوروز خانه
وکاشانه را غبار می روبیم وبه جلوه ای نو جلا می دهیم
عید آمدوما خانه خود را نتکاندیم گردی نفشاندیم وغباری ننشاندیم
من دانم وخونین دلت ای خسته کبوتر سالی سپری گشت وتو را ما نپراندیم